کوچه

ساخت وبلاگ

 

 

بی تو مهتاب شبی باز ازان کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تولبریز شدازجام وجودم

شدم ان عاشق دیوانه که بودم

در نهان خانه ی جانم گل یادتو درخشید

باغ صدخاطره خندید " عطرصدخاطره پیچید

یادم امد که شبی باهم از ان کوچه گذشتیم

پرگشودیم ودران خلوت دل خواسته گشتیم

ساعتی بر لب ان جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

اسمان صاف وشب ارام

یادم اید تو به من گفتی:

از این عشق حذرکن

لحظه ای چند بر این اب نظر کن

اب ایینه ی عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم:

حذر از عشق؟ ندانم

 سفر از پیش تو هرگز نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی !

من نه رمیدم نه گسستم

باز گفتم که تو صیادی و من اهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم وگشتم

حذر از عشق ندانم 

سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم!

یادم امد که دگر از تو جوابی نشنیدم 

پای در دامن اندوه کشیدم

نه گسستم نه رمیدم

رفت درظلمت غم ان شب وشبهای دگرهم

نگرفتی  دگر از عاشق ازرده خبر هم

نکنی از ان کوچه گذرهم

بی تو اما به چه حالی من از ان کوچه گذشتم...!

فریدون مشیری

شعر و شاعران نامدار...
ما را در سایت شعر و شاعران نامدار دنبال می کنید

برچسب : شعر,کوچه,فریدون مشیری, نویسنده : همایون homayount بازدید : 259 تاريخ : 3 / 3 / 1391 ساعت: 8:28